همیره

اینجا همیشه سرد است

همیره

اینجا همیشه سرد است

نفرین بر این روزگاران

چشمهایم باز 

مرده اما تن به فرسایش 

شاید آن رفته نمی ارزد به هیچ 

وای از این هیچ که پیچیده به جانم 

از زمین تا یقه در گند شدم 

به کثافت کده در بند شدم 

دل و دین دادم و حسرت بگرفتم 

تن و جان دادم و نفرت بگرفتم 

وای از این دام که صیاد جفا باشد و غم 

وای اگر عشق همین باشد و بس

نظرات 1 + ارسال نظر
سید محمد چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1387 ساعت 04:06 ب.ظ http://Love.Blogsky.Com

:-|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد