همیره

اینجا همیشه سرد است

همیره

اینجا همیشه سرد است

چهره هایی پر از حماقت

 

آدم شدن چه سخته

دلم برایشان سوخت

سکوت و تنهایی

با این دو بیگانه ام

حال هر دو میهمان منند

و من با بی میلی  مشغول پذیرایی از آنها هستم

به عنوان نوشیدنی برایشان استفراغ میاورم

چقدر با اشتها مینوشند و با صدا

دلم برای خودم میسوزد

برایشان چای تازه دم میاورم

بی چاره ها بالا میاورند

دلم برایشان میسوزد

یاوه گی ها

پوزه به گند خوش مکن 

لاشه ی مرده را چه سود 

گر یل بیشه ای بیا 

این دل مرده را ببر