همیره

اینجا همیشه سرد است

همیره

اینجا همیشه سرد است

خلا نامه

دل به که خو  نموده ای  

سر به چه سو نموده ای 

این تن سوده را ببین 

این ننموده را ببین 

خاک به سر نموده ام  

چون به تو رو نموده ام 

دل به خلا فشرده ام ام  

چون به تو دل سپرده ام   

باده به آب داده ام 

دل به سراب داده ام 

سر به طناب داده ام 

زر به تراب داده ام 

گه ز تو من بریده ام 

گه به تو دل سپرده ام 

که به خدا رسیده ام 

گه ز خدا بریده ام 

زاهد و عابد جهان 

قافله است و کاروان 

رهزن ساده را ببین  

مال مرا همی برد 

شعله خشم من ببین  

طعنه به نینوا زند 

این دل ساده را ببین 

رو به غریبه ها زند 

نیک همی شنیده ام 

عشق نه آن کند به جان 

کز پس شرح آن همی 

ناله کم است و ضجه هیچ 

گر به حرا نرفته ای 

راز مگو تورا چه سود 

چون به حجر همی کنی  

اقرا به ربک الخلق