همیره

اینجا همیشه سرد است

همیره

اینجا همیشه سرد است

خلا نامه

دل به که خو  نموده ای  

سر به چه سو نموده ای 

این تن سوده را ببین 

این ننموده را ببین 

خاک به سر نموده ام  

چون به تو رو نموده ام 

دل به خلا فشرده ام ام  

چون به تو دل سپرده ام   

باده به آب داده ام 

دل به سراب داده ام 

سر به طناب داده ام 

زر به تراب داده ام 

گه ز تو من بریده ام 

گه به تو دل سپرده ام 

که به خدا رسیده ام 

گه ز خدا بریده ام 

زاهد و عابد جهان 

قافله است و کاروان 

رهزن ساده را ببین  

مال مرا همی برد 

شعله خشم من ببین  

طعنه به نینوا زند 

این دل ساده را ببین 

رو به غریبه ها زند 

نیک همی شنیده ام 

عشق نه آن کند به جان 

کز پس شرح آن همی 

ناله کم است و ضجه هیچ 

گر به حرا نرفته ای 

راز مگو تورا چه سود 

چون به حجر همی کنی  

اقرا به ربک الخلق

قدیس ناله

راهبه جوان در هالی که به شدت میگریست 

فریاد زد 

خفه شو مادر مقدس 

مریم مقدس حداقل لذت مادر بودن را چشید

نفرین بر این روزگاران

چشمهایم باز 

مرده اما تن به فرسایش 

شاید آن رفته نمی ارزد به هیچ 

وای از این هیچ که پیچیده به جانم 

از زمین تا یقه در گند شدم 

به کثافت کده در بند شدم 

دل و دین دادم و حسرت بگرفتم 

تن و جان دادم و نفرت بگرفتم 

وای از این دام که صیاد جفا باشد و غم 

وای اگر عشق همین باشد و بس